شیرین ترین خیالی

نه در آن لحظه که دست روی دست بگذارم و کاری نکنم برایت فقط نشسته ام خیال میکنم

من را دچار خیالبافی نکن من در بیداری ام می بینم تو را

من باید بیدار بمانم و تا می توانم برایت کار انجام دهمتا که برسیم به هم

در بیداری برسیم به هم

طعم رسیدنت باید از جنس مناجات بی ریا باخدا باشد

بوی آغوش پدرم را میدهی

تو مثل نفس کشیدن در وقتی هستی که به مادر نگاه میکنم

نفس کشیدن در لحظه ی خیره ماندن به ماه و ستاره ها

نفس کشیدن در وقتی که گیاهانم را سیراب میکنم و با تمام وجود

عطر خاک خیس و ریحان را وارد ریه هایم میکنم

تو دلیل زنده ماندن منی

تو آن اکسیژن که وارد ریه هایم میکنم نه

توهمان دم و بازدم منی

تو تمام منی


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها